پسرم ظهر یکشنبه خاله نوشین زنگ زد و ما را برای شام دعوت کرد و به من گفت که باید دانیال رابیاری و خاله نازنین و خاله ندا و ... هستن. قرار شد که خاله ندا و عمو حسام شب بیان دنبالمون و ... همگی رفتیم که تو چقدر عالی بودی و با پارسا جون پسر خاله نوشین مشغول بودی و بعد هم 9.5 شب جلوی تلویزیون شیرت راخوردی و خوابیدی . خاله نوشین که مثل همیشه سنگ تموم گذاشته بود و انواع میوه های نوبرونه که خیلی خوسگل تزئین شده بودن. شام هم ازبیرون مرغ سوخاری گرفته بود و ... یکی از بهترین شب های ما بود . 1 شب اومدیم خونه. پسرم میخوام این را بهت بگم که خدا راشکر من و بابایی کلی دوستای خوب و با معرفت داریم و نصف ماه و سال را با همیم . حا...